دلنوشته ها
جانبازی، ایستادن به غرور و استقامت به سرور است؛ در آن هنگام که محبوب بر بنده ای میپسندد تا در مقام صبر، ذره ذره شهید شود.
به راستی که در دل جغرافیای ناب شهادت،مرزهایی است میان ماندن و رفتن در آن زمان که حضرت دوست امتحان خویش را جرعه جرعه رفتن به سوی شهادت قرار میدهد؛ زیرا در مقام چله نشینی صبر، میخواهد از توابالفضلی دیگر بسازد.
تو آن آفتابی که به شانه های برفی زمان، جاری شدن و رسیدن به دریا را می آموزی.
پایی که از تو در راه عشق گرفتند و دستی که در بوسه های خدا پشت سنگر جا ماند، گویا زودتر از تو گرفتار جادههای آسمان شده بودند!
در ایستگاه ساکت چشمانت، سرفه هایت را میبینم که تا بهشت پر میکشند.
وقتی نفسهای شیمیایی تو تنگ میشوند و شعرهای سرخ گونه هایت، شرم ایمانت راپنهان میکنند، در این فکرم که از فراز تو تا نشیب من چه قدر فاصله است!
اگر جانبازی ات دریایی از حباب را با تو همسفر کرده، اما هشت سال سرخ عاشقانه رادر حافظه فرشتگانی ریخت که تا رسیدنت به روضه رضوان، بر زخمت بوسه میزنند.
درقاموس دریایی تو آرامشی نیست؛ بی قراری تو، قانون طوفان است.
از دیار گل و ستاره و نور آمدهای و حرفهای ناتمامت را در آستین بی دستت میبینم که در نسیم روزگار، همچون پرچم افتخار به اهتزاز درآمده است.
همزاد عباس(ع)!
رگهای تو رازدار عاشوراست و اندام به تاول نشسته ات، کشتی دریایی است که طوفان نوح روحت،روزی آن را به آسمان خواهد برد.
بیدست بودنت را غمی نیست، ای جانباز؛ اصل، این است که به مفهوم بال پی برده ای.
Design By : Pichak |